Full OF Empty |
22.4.02
بر خاک جدي ايستادم... بر خاک جدي ايستادم و خاک، به سانِ يقيني استوار بود. به ستاره شک کردم و ستاره در اشکِ شکِّ من درخشيد. و آنگاه به خورشيد شک کردم که ستارهگان را همچون کنيزکانِ سپيدرويي در حرمخانهيِ پُرجلالاش نهانميکرد. ديوارها زندان را محدود ميکند ديوارها زندان را محدودتر نميکند. ميانِ دو زندان درگاهِ خانهيِ تو آستانهيِ آزادي است ليکن در آستانه تو را به قبولِ يکي از آن دو از خود اختياري نيست! از«احمد شاملو» □ نوشته شده در ساعت 19:56 توسط - فعلا که ژوسپن کنار رفت. نی دونم چه کرمی گرفتم که این ژان ماری لوپن تو فرانسه اول شه. میگن از اون نژاد پرستهای عوضیه. تو مایه های هایدگر اتریشیه. همشهری نوشته بود گرایشهای ضد یهود داره و عامل محبوبیتش مخالفت با مهاجرها و کلا خارجیاس. حتی یه بار به خاطر اینکه می خواسته واقعی تر به کوره های آدم سوزی هیتلر نگاه کنه، دادگاه فرانسه کلی جریمه اش کرده. ولی از بس گفتن لابی صهیونیستها و ال و بل آدم هوس می کنه، یکم از اینها رییس بشن. یادتونه سر هایدگر آقایون دموکراسی! چه قشقرقی راه انداختن؟ دوباره یه حالی می کنیم. حالا اونهم کاری نتونس که بکنه...... □ نوشته شده در ساعت 19:24 توسط - 19.4.02 من مست مستم بابا حيدر مدد من مست مستم با با حيدر مدد من حق پرستم بابا حيدر مدد من مست مست.... من حق پرستم...... □ نوشته شده در ساعت 09:36 توسط - 18.4.02 من زردم؟!!! تا حالا فكر مي كردم طوسيم... مثل رنگ اين كنار.... خاك گرفته ولي خوشگل.يا اقلا اين بنفش پشت سرم......زرد؟!!! حالمو بهم مي زنه.. تنها چيزي كه ندارم great sense of humur ه! يه من عسل هم..... بابا اينم كوييز بود؟ < You are very perceptive and smart. You are clear and to the point and have a great sense of humor. You are always learning and searching for understanding.
Find out your color at Stvlive.com! يه ربع بعد...... بعدش پرسيد چه رنگي مي خواي گفتم بنفش: You surround yourself with art and music and are constantly driven to express yourself. You often daydream. You prefer honesty in your relationships and belive strongly in your personal morals. خوب. اين بهتر شد. بجز اعتماد بنفس كه چاخان بزرگيه □ نوشته شده در ساعت 16:13 توسط - پيام آور، اومده جاي تماشاگران. اين بار سيامك رحماني خودش سردبيره و به هر كي خواستن دري وري گفتن. واقعا جاشون خالي بود اين دو ماهه. يكم براشون پپسي باز كنين. «ما مبهوت زل زده ايم به ماه» گفنگوي سيامك با محمد علي سپانلو. ايول سيامك! □ نوشته شده در ساعت 16:11 توسط - 17.4.02 Kazaa كار كردين؟ مردم فايلاشونو اشتراك ميزارن. هر لحظه حدود 1.5 مليون نفر آنلاينن. سرعت بالا، جديد ترين آهنگهاي روز، كولاك! من عذاب وجدان گرفتم. بعضيا چقد روحيه تشريك مساعي جمعي! دارن.(آقا هر چي فكر كردم يه كلمه بهتر به كله ام نيومد!) مي دونين، بقيه user ها معمولا هر كدوم كلي فايل اشتراك گذاشتن. مهم اينه كه اين كار هيچ سودي براشون نداره ولي خب كمك مي كنن ديگه. ولي من تا ببينم كسي داره از من upload مي كنه سريع cancel مي كنم. گور باباش..... انگاري حناق ميگيره آدم. نمي دونم يعني همه ايرانيا اينجوري شدن؟ □ نوشته شده در ساعت 23:54 توسط - خب. ايشون چي رو مي خواد ثابت كنه؟ چه كيفي داره لجن مال كردن چيزي كه يه عده بهش معتقدن؟ حالا تو بگو خرافات....... مهم اينه كه هيچ كس اين روزها اصلا خبر نداره از اون حرفا. مي خواي روشنفكريتو نشون بدي؟ نه داداش! خراب كردن آسونه. مي خوام بدونم خودت چي فكر مي كني. بگو تا......... □ نوشته شده در ساعت 23:54 توسط - 15.4.02 مرد كنار تمام پنجره هاي جهان ايستاد و براي تمام كودكاني كه مي رفتند تا بميرند دست تكان داد. زن بر صندلي كنار پنجره نشست با دستمالي از منجوق هاي سرخ. دستي تكان نداد اشكي نريخت تنها به برهوت نگريست و حباب هاي صابوني كه كودكان مرده دمي پيش به هوا فرستاده بودند «تنديس مه» از كسري عنقايي
آره اين جنگ فلسطين نيست. ويتنامه. ولي مگه فرقي مي كنه؟ جنگه ديگه! مهم اينه كه ما هنوز نتونستيم از اين همه جنگ به بينش بي طرفي برسيم. هنوز همون بچه هه هستيم كه اون آقاهه برامون دست تكون ميده تا بميريم. حالا واسه سرزمين موعود، واسه ارمان كمونيستي، واسه ارتش آمريكا تو ويتنام، واسه همكيشها ...... □ نوشته شده در ساعت 18:51 توسط - توي يه روزنامه اين شعر شير و گرگ و رو به مولانا رو ديدم. يادم افتاد انگار دوران ابتدايي توي كتاب ادبيات بود. داستان اون سه تا بود كه به كوهسار رفته بودن بهر شكار و گاو كوهي و بز و خرگوش زفتي شكار مي كنند. شير به آزمايش دست مي زند شير چون دانست آن وسواسشان//وانگفت و داشت آن دم پاسشان ليك با خود گفت؛ بنمايم سزا// مر شما را اي «خسيسان گدا» ........ گفت شير:اي گرگ، اين را بخش كن //معدلت را پخش كن اي گرگ كهن نايب من باش در قسمت گري// تا پديد آيد كه تو چه گوهري؟ گفت: اي شه،گاو وحشي بخش توست// آن بزرگ و تو بزرگ و زفت و چست بز مرا كه بز ميانه است و وسط // روبها، خرگوش بستان بي غلط شير گفت اي گرگ چون گفتي بگو//چون كه من باشم تو گويي ما و تو! ....... گفت پيش آ اي خري كو خود بديد // پيش آمد پنجه زد او را دريد چون نديدش مغز و تدبير رشيد // در سياست پوستش از سر كشيد گفت چون ديده منت از خود نبرد // اين چنين جان را ببايد زار مرد چون نبودي فاني اندر پيش من // فرض آمد مر ترا گردن زدن ..........[ نوبت روباه ميشود.:]... سجده كرد و گفت: كين گاو سمين // چاشت خوردت باشد، اي شاه امين وين بز از بهر يانه روز را // يخنيي باشد شه فيروز را وان دگر خرگوش را بهر شام هم // شبچره اي شاه با لطف و كرم حالا حساب كنيد اين شعر توي كتاب دبستان چي كار مي كنه. فكر كنم اسم درس هم عبرت بود. حالا هي بگو عدالت، اين تمثيل واسه بچه اي كه از عرفان نمي دونه به جز آموزش دورويي و نون به نرخ روز خوري چيه؟ توي ادبيات فارسي اينهمه تمثيل ساده هست، بايد انگشت بزاريم رو اين يكي تازه اونم خلاصه شده . تازه اونم با معلمايي كه نهايتا نظم رو به نثر تبديل مي كنن بي هيچ توضيحي..... مي دونين. من خودم هنوز درست نمي فهمم...... فكر مي كنم اين شيره مظهر حقه و منظور هم همون طور كه مولانا گفته فاني شدن در راه حقه. كه گرگ و روباه نماينده انسانها هستند كه نجات انها در گرو تسليم. و نبايد به دنبال جايگاهي برابر با شير باشند....... اما خودمونيم، بريد اين مقاله بنيانو بخونين: آداب سخن گفتن با بزرگان. از بنيان بعيده. اين شعر و چندتا شعر ديگه از بزرگان آورده و نتيجه گرفته كه:«...در اين گفتگوها، معني و مفهوم عدل، در ترازوي منزلت و قدرت جسماني اقتصادي سنجيده مي شود. كسي كه ضعيف و فقير و ناتوان است، اگر اين شيوه ارزيابي عدل و انصاف را نياموزد، با جان خود بازي كرده است ....» واقعا برداشت احمقانه تر از اين نبود؟ بازم به كتاب بچه ها! .... □ نوشته شده در ساعت 18:49 توسط - 12.4.02 ........................................................................................ 8.4.02 اي بابا! نشد كه همش چيزاي بد بد زندگي رو بگين. يه خورده هم ول كنيد اين حقوق زنان و بچگان و آدمها رو. يعني شما اصلا لحظه خوش تو زندگي ندارين؟ يعني ما ايرانيا به جز غم و گريه و خريت مشخصه ديگه يي نداريم؟ مثلا فكر مي كنين، اونهايي كه همه ي حقاشونو از هم ديگه گرفتن خوشبخت شدن؟ چقدر مي خواين تكليف دنيا و تاريخ و فلسطين و ايران و امريكا رو مشخص كنين؟ فكر مي كنين اينها اهميتي داره در مقابل زندگي خودتون كه هدر ميره؟ بخدا ميشه به زور روسري سر كرد ولي خوشبخت بود. ميشه آستين كوتاه نپوشيد ولي احساس سبكي كرد. نمي دونم، واقعا انقدر مهمه كه بچه بوديم كچلمون مي كردن تو مدرسه ها؟ چه مي دونم فيلماي خشن نشونمون مي دادن و هزار كوفت و زهر مار ديگه.....انقد لجم مي گيره اين بچه هاي تحكيم وحدت رو تو دانشگاه مي بينم. همچين از آزادي و عدالت حرف مي زنن، انگاري قراره اتفاقي بيافته. نه داداش! داري عمرتو هدر مي كني. عدالت كجاس؟ چيه؟ اين كه يه بچه شيش ساله با لباس پاره ، روزنامه جامعه بگيره دستش داد بزنه سيامك پورزند آزاد شد؟ نه آقا! هرچي ميكشيم از همين آقايون آزادي خواهه! تو خيلي آدمي، انسان دوستي يه بار دست كن تو جيبت، پنجاه تومن بده به اون پسره يه آدامس ازش بخر. واسه اون بيچاره فرقي نمي كنه رييس جمهورش بوش باشه يا خاتمي،خزعلي و نيچه براي اون يكي هستن.گرسنگي سرنوشتشه. آزادي حرفه. عدالت حرفه........ تو خودت.......باشه بعد!
................................................................................... من يه اشكالي دارم، حوصله فكر كردن ندارم. چركنويسم همينجاس. حالا شعر و رمان و فلسفه هم كه نمي گم. چرند ميگم به معناي واقعيش. اگه يه وقت هوس كردم، يه كلمه بي خود رو پاك كنم، به كجا بر مي خوره؟ با با چرند گفتن كه اين حرفا رو نداره. چقدر به چيزاي بيخودي گير مي دين؟ □ نوشته شده در ساعت 17:49 توسط - 7.4.02 من كه گذشتم از عشق
□ نوشته شده در ساعت 22:34 توسط - 6.4.02 آهاي كسي كه چند هفته پيش به من گفته بودي حقه باز. حقه باز خودتي. من از خودم مطمئنم. ولي تو چي؟ كاري كه تو مي كني، معنيش چيه؟ كاش مي تونستم مثل خودت باهات حرف بزنم. كاش همون موقع مي شناختمت. □ نوشته شده در ساعت 23:45 توسط - 5.4.02 ما چطور مي تونيم واسه مردمي كه پنجاه ساله دارن مردن نزديك ترين كسانشون رو مي بينن _ اسراييلي يا فلسطيني _ حكم صلح صادر كنيم؟ گفتنش آسونه، و احترام برانگيز البته! جنگ يه مسابقه اس. نمي شه گفت كي حق داره. جنگ امروز ادامه خواهد داشت. مذهب بهانه اس.چيزي كه هست دعوا سر زمينه و هيچ طرف هم فرصت اينو نداره كه صبر كنه و از خودش بپرسه كه چرا؟ اما........ اما براي ما مي تونه يه فرصت باشه. كه خيلي از تعصبات وحشيانه وطن دوستي رو دور بريزيم. احساسي كه هميشه بر انديشه انسان دوستي ما غلبه داشته. كه ايراني و عرب و كرد و اروپايي، برامون آدم باشن، نه هموطن و سوسمارخور و استعمارگر. كه گلوي خودمون رو واسه 3 تا جزيره (كه مال ما هم نبوده) پاره نكنيم. هورا نكشيم كه فلان شاهمون، هر وقت گرسنه مي شد، به يه جا حمله مي كرد و اون موقع عكسمون رو نقشه اين هوا بود. كه يه كم فكر كنيم ببينيم، كي گفته مردم اين ور خط از نژاد اصيل آريايي هستن و مردم اون ور خط از نژاد سوسمار خور عرب؟ چرا ما كه اين همه واسه چنگيز خط و نشون مي كشيم، وقتي حرف از نادر مياد، تو دلمون احساس غرور مي كنيم؟ هزارها ساله كه بشر، داره به خاطر بردن يه تيكه از يه سرزمين، آدم مي كشه و اين جنگ ادامه خواهد داشت تا روزي كه انديشه انسان دوستي بر تعصبات ملي و مذهبي ارجحيت بگيره. آيا دوره روزي كه خط كشي هاي سرزميني از اطلس هاي جغرافيايي پاك بشه ؟ كي ميدونه، بايد منتظر بود....... □ نوشته شده در ساعت 10:37 توسط - 1.4.02 يك چيزك ديده ام در يك مجله(انديشه و هنر). شعري منثور از اُدِن انگليسي و معاصر، به همراه ترجمه ي جالبي از پروين گرانسايه:
□ نوشته شده در ساعت 21:48 توسط -
|