Full OF Empty
Full OF Empty


28.2.02

يك مقايسه تبليغي:
تصوير اول: خانم محترمي در حال سرو غذا براي شوهر است. اشتباهي بشقاب خورشت رو روي پيرهن آقا مي ريزه. يكهو از ناراحتي اين اشتباه دو دستي تو سرش مي كوبه.اما نگراني اون بيخوده شوما هر لكي رو پاك مي كنه. پس چند لحظه بعد خانم دوباره با همان چهره بشاش به سرو غذا ادامه مي ده.(خانم محترم چون شما خيلي كدبانو هستيد بايد شوما بخريد تا كدبانو بمانيد كه بتوانيد شوما بخريد و شاد بمانيد كه غذايتان را سرو كنيد)
تصوير دوم: آقاي محترمي ضبط Kenwood خريده. دگمه ضبط رو مي زنه و چشماش رو مي بنده،در اثر صداي عالي كنوود، تو فكرش خانم زيبايي رو مي بينه كه تو آب در حال شنا و لبخند زدن به اونه.(نتيجه: آقاي محترم از اون جا كه شما خيلي محترميد بايد كنوود بخريد و براي خريدن كنوود بايد براي آزادي خانم ها تلاش كنيد و براي اين كار بايد كنوود بخريد تا اين آزادي رو حس كنيد. و خانم محترم هم خوشحال باشند كه كنوود براي او آزادي مياره.)
نكته: بنظر شما آزادي كنوود رو مياره يا كنوود آزادي رو؟ اصلا شوما بهتره يا كنوود؟
توضيح:بجاي تصوير اول هر تصويري كه از عقب ماندگي فكري ايرانيها در نظر داريد بياوريد. من خواستم به عقيده اي بي احترامي نكرده باشم.پذيرفتني ترين مثال رو آوردم.
توضيح: بجاي تصوير دوم خيلي مثالهاي واضح تر و روشن تري رو از مي دانيم.اما من نخواستم وارد مباحث به قول دوستان غير بهداشتي بشم كه بعدا.........
نتيجه كل: شوما همون كنووده. با اين فرق كه شوما دارها آرزوي كنوود دار شدن دارند.اما كنوود دارها ديگه آرزويي ندارن. در ضمن تموم بدبختيهاي ما از اين دو تاس و ما خودمون هيچ مشكلي نداريم.
شوما و كنوود هستند كه ما رو به بردگي كشيدن و خودشون رو عادلانه ترين بي عدالتي قابل اجرا معرف مي كنند.
........................................................
راستي اين صاحب بلاگر دو تا دگمه براي انتخاب سايز و رنگ فونت و راست چين و چپ چين كردن پاراگراف و ....اين بالا بزاره مي ميره؟ خيلي سخت و سط متن راستچين فارسي *دستورهاي خارجكي html رو(منظورم گذاشتن اين علامتهاس>

-

........................................................................................

27.2.02

يكهو ياد يك اسم يك آهنگ افتادم كه دو سه سال پيش گوش كرده بودم و كلي باهاش كيف كرده بودم، ولي بعد از مدتي اسم خودش و خوانندش يادم رفته بود. Waiting for با صداي واقعا خوب Richard Marx و بدون افكتهاي صدايي كه تو آهنگهاي جديد مخ آدم رو تو دهنش ميارن . البته من كاملش رو پيدا نكردم ولي همين هم به شنيدنش ميرزه.


Oceans apart day after day
And I slowly go insane
I hear your voice on the line
But it doesn't stop the pain

If I see you next to never
How can we say forever



Wherever you go
Whatever you do
I will be right here waiting for you
Whatever it takes
Or how my heart breaks
I will be right here waiting for you


-

........................................................................................

25.2.02

..اه! من دو روز از هفته رو تا 5 كلاس دارم و بعد با سرويس مي رم خونه. حدود يك ساعتي بايد پشت ترافيك بمونيم. ولي اين ترافيك كلي به من كيف ميده.
اصلا توي تاكسي ها آدم احساس خوبي نداره. سه نفر چسبيده به هم، هر سه خفه خون گرفته، اگه پشت چراغ باشي فقط صداي نفس كشيدنشون مياد. (كه من از اين صدا متنفرم مخصوصا وقتي كه بوهاي بدي مياد و نفسها براي رفع اتهام هم كه شده محكم تر و با سر و صداتر مي شوند) .
اما فضاي اتوبوسهاي قديمي به آدم يه حس امنيتي مي ده كه اگه از حالت ناجور صندليهاش كمرم خشك هم بشه باز هم ناراحتم وقتي بايد پياده بشم. بهترين وقته براي تنها و راحت بودن. اگه شانس بيارم و كسي هم پيشم نشينه كه ديگه نور علا نوره. اما امروز كه نشسته بودم واسه خودم و تو فكر خودم بودم يكهو يكي از بچه ها عين اجل معلق پيداش شد و كلي حالم رو گرفت. پسر خيلي ماهيه ولي خب يه وقتايي آدم دوست داره تنها باشه. كلي تا رسيديم خونه گفتيم و خنديديم،اما بعضي وقتها آدم تنها بودن رو خيلي دوست داره. مخصوصا ما كه ديگه وقت سر خاروندن نداريم توي خونه و بيرون كه يك كم عين بچه آدم بشينيم يه گوشه.تازه، خيلي كيف مي ده آدم توي يه جمع غريبي بدون اينكه كسي متوجهش بشه همه رو زير نظز بگيره، حرفاشون رو دزدكي گوش بده و گاهي به خريت بعضيشون بخنده. از هفته ديگه به هر زوري شده بايد راهم رو با اين يارو عوض مي كنم هر چند كه خيلي دوستش دارم.

-

........................................................................................

18.2.02


*********************************************
اين بلاگر با ما لج كرده. اينها رو هفته پيش پابليش كردم ولي نشده بود.

امروز روز ولنتاين بود. اين ولنتاين يك كشيش بوده كه در زماني كه شاه مملكتش عاشقي هاي جوانان رو ممنوع كرده بوده، پنهاني مراسم ازدواج برگزار مي كرده براي اين جوونها. كه خودش هم در همين پنهانكار ها به عشق و عاشقي كشيده مي شه و ....
حالا من موندم كه چرا بايد يك كشيش سمبل عشق جوونها بشه. چرا به جاي اينكه بنويسيم ولنتاين تو ننوشتيم فرهاد تو ننوشتيم مجنون تو. خب اينها كه ميون ايرانيها بيشنر به يك عاشق پاكباز مشهورترند، تا يك اسم خارجي كعه اصلا نمي دونيم كي بوده، ماجراش چي بوده، سرنوشتش چي بوده.... بعله ديگه چون همه مون روشنفكر تشريف داريم و مي بينيم كه بعضي ها يك حرفهايي از روز عشاق مي زنند، ما هم بايد كپي برداري كنيم. نمي شد روز جشن مهررگان و سده ، به عنوان روز عشاق هديه مي داديم به معشوقمان؟.(البته اگه واقعا عشقي هم وجود داشته باشه، اينها رو كه همه اش رو به عبارت شريف مخ زدن ختم مي كنيم). گر چه من خودم هم اصلا نمي دونم اين ها چه روزي از سال هستن!!!
به هر حال ما هم تبريك ميگيم اين روز رو به همگي اما يه نصيحت پدرانه هم از دوران كنكور تو يكي از كتابهاي تست ادبيات يادم مونده:
«عاشقان عشق را فخر مي فروشند، ارزانش مفروش»

-

........................................................................................

16.2.02

6 بهمن سالروز ترور نافرجام حسين فاطمي به دست عوامل گروه فداييان اسلام بود. من تا حالا هر كي بهم مي گفت اين فداييان امريكايي بودن باور نمي كردم. خب بالاخره رزم آرا رو اينها ترور كرده بودن كه بعدش مصدق نخست وزير بشه و باقي قضايا... اما توي كيهان يه مطلب خوندم كه مطمئن شدم اينها امريكايي بودن. يكي از بازمانده هاي گروه نواب مصاحبه كرده با كيهان و در مورد ترور فاطمي گفته:«...تو اون برهه زماني خاص فاطمي به عنوان رابط دربار عمل مي كرد...» . دقيقا اتهامي رووارد كردن كه هيچ جور اصلا به فاطمي نمي خوره. مقاله هاي تند فاطمي خطاب به شاه و اين كه تنها كسي بوده كه بعد از كودتا اعدام مي شه پست ورذل بودن اينها رو نشون ميده! فاطمي باني طرح ملي شدن نفت بوده و در صداقت و وطن پرستي او شكي نيست. حالا بعضيها بگن تند رفته. خب رفته كه رفته دليل نمي شه كه محكومش كنيم!
راستش نمي خوام قصه بگم. مي خواستم اين دو تا لينك خوب رو كه پيا كردم بزارم اينجا. اولي خاطرات دكتر فاطمي در دو ماه زندگي پنهاني قبل از اعدامشه. تحليل هاي قشنگي داره چون خودش تو ريز همه مسايل بوده. از طرح طرور مصدق گفته كه فداييان مي خواستن اجراش كنن. از موش دواني هاي آقازاده هاي كاشاني و دليل جدايي بقايي و مكي از نهضت:
با چشماني گريان تقديم به عشق(خاطرات حسين فاطمي از روزهاي كودتا)
از اينجا هم عكسهاي دكتر فاطمي رو ببينيد به همراه زندگي نامه كوتاه كه البته زياد فوق العاده نيست.
اين مقاله نوروز هم جوابيه ايه به چرنديات كيهان. تعطيلي سفارت انگليس با ايستادگي فاطمي و تكه هايي از سرمقاله هاي باختر امروز هم تو اين مقاله هست كه كمي جالبه.


-

........................................................................................

15.2.02

داشتم اخبار هواپيماي سقوط كرده رو نگاه مي كردم. يكي از افراد گروه نجات مي گفت ديگه از صورتها چيزي نمونده، شايد بشه از روي رنگ لباسها شناسايي بشن. نفهميدم چطور صورتها نمونده ولي رنگ لباس مونده!
يك كم كه فكر مي كنم، به نظرم مياد زياد هم بد نبود براي اونهايي كه تو هواپيما بودن. راحت نشسته بودن تو هواپيما. نه دردي نه ناراحتي، فكر مي كردن به كارهاشون، شايد هم به هتلشون كه برن يه دوش بگيرن، شايد همون موقع يكيشون آرزوي مرگ كرده بوده از بدبختيهاش، شايد هم همسر يكيشون آرزوي مرگ كرده بوده براي مسافر،بجاي خداحافظي! يهو مي بينن كه هواپيما داره سرپاييني مي ره. سي ثانيه، چهل ثانيه، حداكثر دو دقيقه ديگه همشون راحت مي شن. ميرسن به همون جايي كه مثلا سي چهل سال ديگه قرار بوده بهش برسن. حالا خب راحت تر رسيدن به همونجا، بدون درد. كلي صرفه جويي كردن از دويدنهاي بيخودي هر روز. از خوشيهاي الكي هر روز. ولي بيچاره اون كسي كه آرزوي مرگ كرده بود واسه مسافرش!
آدم سر اين چيزها مي مونه. بچگي ها يكي از آشناهاي ما مي خواست بره سفر. يادم نيست كجا ولي با هواپيما مي خواست بره.(آخه اقلا 15 سال پيش بود. من بچه بودم هنوز). تو لحظه هاي آخر پرواز، يه نفر مياد كلي التماس و گريه زاري كه آقا تو رو خدا من تموم زندگيم بستگي به اين پرواز داره و اگه نرم بدبخت مي شم. بالاخره جاشون رو عوض مي كنن و پرواز دايي ما ميفته به هفته بعد. همون شب اخبار اعلام مي كنه كه همون هواپيما سقوط كرده . دايي ما مونده بود. خشك شده بود. نمي دونست خوشحال باشه يا گريه كنه. آخه اگه قبول نمي كرد الان طرف زنده بود. ولي خودش كه زنده بود! خيلي بده كه آدم خودش رو باعث فاجعه اي بدونه كه ربطي نداشته بهش. اگه اون يكي آرزوي مرگ نمي كرد براي همسرش، باز هم همين اتفاق مي افتاد ، اما.......

-


داشتم دنبال نبش قبرهاي تاريخي مي گشتم تو آرشيو مجله هاي اينترنتي. يه مطلب ديدم در مورد خريد هواپيما هاي از كار افتاده براي ناوگان هواپيمايي. گزارشيه كه "عين الله اردشيري" خلبان بازرسي پرواز نوشته بود خطاب به رييس هواپيمايي كه هواپيماهاي روسي رو نخريد. مامور بوده براي خريدن هواپيما از مصر به جاي بدهي هاي معوقه تحقيق كنه. البته هواپيماها رو ميخرن و توجهي به نظر كارشناسي اين آقا نمي شه. داستان اين گزارش و چطور ناديده گرفتنش رو و ضررهايي كه خريد توپولف و هواپيماهاي عهد بوق روسي به اقتصاد ايران وارد كرده رو از اينجا بخونيد.

-

........................................................................................

14.2.02

يامه دوران راهنمايي يه ناظم داشتيم كه ا با آن لهجه با نمك تركي اش، با آن سبيل دوست داشتني مخصوص آذريها، اصرار داشت كه همه او را با صداي بلند همراهي كنند تو شعارهايش. او بدون بلندگو داد مي زد "امريكا" و ما بايد جوابش را مي داديم:"دشمن". "خامنه اي"..."رهبر".اينقدر ما را نگه مي داشت و اين كار را تكرر مي كرد تا ما آنطور كه او مي خواست جوابش را منظم و بلند بدهيم. آدم دوست داشتني بود و شايد فكر مي كرد اين طور مي تواند بچه ها را با خودش همفكر كند. آدم بدجنسي نبود، اما خب، ياد دادن رو اين طور ياد گرفته بود. حالا كه يادم مي آيد كه چقدر به خودمان فشار مي آورديم كه به قرآن خواندن او به لهجه تركي نخنديم، كلي با خودم مي خندم. اگر يك موقع كسي طاقت از دست مي داد و لبخندي به لبش مي آمد كلي عصباني مي شد و بچه را توبيخ مي كرد كه چرا قرآن را مسخره مي كند. حالا ما و مخصوصا آن بچه دوباره كلي بايد خودمان را كنترل مي كرديم كه به سادگي او(كه نمي فهميد ما به او مي خنديم) نخنديم. تا وقتي هم كه ما آنجا بوديم اين آقا نفهميد كه ما به چي مي خنديم. بيشتر بچه هايي كه از اون دوران مي شناسم او را دوست داشتند، با همه سختگيري هايش.
حالا نمي خواهم همان حرفهاي هميشگي را تكرار كنم كه ما در فشار بوديم. اتفاقا من كه خودم كلي خاطره شيرين دارم از همين محدوديتها. چقدر كيف مي كرديم وقتي به هزار دوز و كلك سر دربان مدرسه را شيره مي ماليديم و يواشكي مي رفتيم خيابانهاي پايين تر تا فوتبالي بازي كنيم به همراه اعمال جانبي! يا وقتي به ترتيبي از صبحگاه فرار مي كرديم و در كلاسهاي خالي روي تخته ها بد و بيراه مي نوشتيم. خود شما انصافا تنها چيزي كه از دوران مدرسه به ياد داريد همين محدوديتهاست كه مرمرو گفته؟( اين رو كه مال دو ماه پيش بود،من تو وبلاگهاي اكبر سردوزأمي خواندم) البته نمي گم كه اينها نبوده يا اگر بوده خوب بودهم. ولي آيا بهتر نيست به جاي اينكه فقط سختي ها رو ببينيم، بعضي وقتها شادي هايي رو كه كم هم نبوده و گاه از همين محدوديتها سرچشمه مي گرفته نگاه كنيم؟. به هر حال زندگي ما به اين تلخي هم نبوده. اين خانم ملك پورها هم فكر نمي كنم براي آزار بچه ها اين كارها رو مي كردن. عقيده اي داشتند كه فكر مي كردند اين راه به كرسي نشوندنشه و از بدشانسي ما أموزشمان به دست اونها بوده. نه اين دخترها از پوشيدن كاپشن صورتي پشيمان شدند و نه ما ياد گرفتيم كه همه دنيا دشمن ما هستند. اون روزها گذشته ولي شايد بهتر باشه كه ما با خاطرات خوش گذشته زندگي كنيم و آرزو كنيم كه اين خانم ملك پورها كمي در تحميل عقيده شان تجديد نظر كنند كه شايد نسل بعدي دوستانه تر با هم زندگي كنند.

-

........................................................................................

13.2.02

مسعود بهنود يك مقاله نوشته در روزنامه بنيان. در مورد بوش و حرفهاش و واكنشهاي گروههاي مخالف و موافق در كشورها.اما اين بهنود گاهي وقتها اعصاب خرد مي كند. آنچنان از جزئيات حركات و سخنان بوش نوشته كه آدم خيال مي كنه هم اتاقيش بوده. كه مثلا اول شوراي امنيت ملي بهش مي گن كه اسم ايرانو نيار. بعد در آخرين لحضات خانم رايس توصيه مي كنه كه اين حرفهارو بزنه. بعد در آخرين لحضات حركت به طرف كنگره ماشين اون عوض ميشه و با يك بليزر آبي رنگ ميره و .....
خلاصه كه از اينجا بخونيدش(صفحه 10)

-

........................................................................................

12.2.02

در رابطه با مطرح شدن بحث فمينيسم در بعضي صفحات_سيب زميني و لامپ , سيزيف_ من يك مقدار تئوري هاي ما قبل تاريخي و البته عالمانه خود را تحويلتان مي دهم تا كمي هم ساز مخالف زده باشم.
به نظرم ما يك كم در تعريف حقوق دچار مغلطه شده ايم. اين حق را چه كسي تعريف مي كنه؟ آيا اين حق در همه جا و همه زمان يكسانه؟
مثالي بزنم از حق راي. چند وقت پيش يكي از دوستهاي ما كلي با حرارت به ابراهيم يزدي فحش مي داد كه زمان انقلاب اعلاميه پخش مي كرده كه زنها حق راي نداشته باشند. اما بايد ببينيم اين حق در آن موقع براي زنان (و شايد مردان!) تعريف مي شده يا نه. نمي دونم راست يا دروغ كسي مي گفت اول انقلاب يكي تبليغات مي كرد كه آي اگه به من راي بدهيد راه كربلا رو باز مي كنم و مكه رو مجاني مي كنم و از اين حرفها. خلاصه اين آقا راي مي آورد.( طرف اسم خوبي داشت ولي فعلا يادم نيست اما خيلي معروفه اگه شما شناختيدش بگين من اينجا بنويسم) چند وقت بعد يك آقاي خيلي معروف تر تشخيص مي ده كه اين آدم نالايقه. همون مردم ميريزن تو خيابون يارو رو با فحش و بد و بيراه بيرون مي كنن. البته نمي گم كه بايد اين امتياز رو از زنها مي گرفتن ( اونوقت برگ زرين ديگه يي به افتخارات نظام افزوده مي شد!) اما به نظرم اين امتياز براي آنها (چه مرد چه زن كه به هر حال هنوز طرز فكرشان قديمي بوده و سطحي) تعريف حق پيدا نمي كرده در آن موقع . يا فرض كنيد اگر نصف بيشتر جمعيت ايران عقيده هاي طالباني داشتند. آيا براي اينها راي دادن حقه؟ .(اين ها رو نگفتم كه يعني با محدوديتها موافقم. منظورم روي چطور پيدا شدن حقوقيه كه ازش دفاع مي كنيم)

به منشور برگرديم. اين كه مردها هر غلطي مي خواهند مي كنند(منظورم چيزي است كه به عنوان خيانت از آن ياد مي كنيم) حق آنها نيست. امتيازي است كه به پشتوانه مردانگيشان به دست آورده اند. حالا ما كه نبايد موازنه مثبت برقرار كنيم. حق آزادي روابط جنسي براي كسي پيدا مي شه كه اينقدر عقل و شعور داشته باشه كه شخصيت و انسانيت و اخلاق و خيلي حرفاي قلنبه سلنبه ديگه رو در نظر داشته باشه! من نمي فهمم تفاوت بين اين كه يك مرد 40 زن بگيره با اين كه هرشب پيش يك نفر باشه چيه؟ كه اولي را مذموم مي دانيم ولي دومي را نه!
البته نداشتن حق به معني بگير و بند و بكش نيست اما دوستان وقتي از حق صحبت كنند خوب آدم فكر مي كنه كه اگه تا حالا يه همچين چيزي نبوده لابد بايد فرهنگ سازي بشه كه از اين به بعد باشه! تازه داريم كلي پيشرفت مي كنيم كه نگذاريم مردها 4 تا زن بگيرن حالا راه بيافتيم بگيم نه بابا اينها حقتونه و اين حق رو به زنها هم بدهيم كه به شرط رعايت عدالت! n بار ازدواج كنند.
**************************
- مازندران-36سال پيش - جشن عروسي -



-

........................................................................................

10.2.02

تموم شد! همه روزنامه ها نوشته بودند كه ieee آي پي كاربرهاي ايراني رو مسدود كرده. حالا هي اين آقاي يولداش بگه آمريكا ستيزي بده!! بدبخت بچه هايي كه اقلا20 دلااار! داده بودن تا كلاس بزارن كلي خيط شدن!
گذشته از اين حرفها اين آقاي يولداش زيادي ضد آمريكايي ستيزه! مي گه خوشحال باشيم كه يك حكومت لاييك متمايل به آمريكا اومده سر كار تو افغانستان. حالا نمي دونم بايد به خاطر اين عمليات بشردوستانه تقدير هم بشه از آمريكا! كه چطور چند سال قبل همين بن لادن و طرفدارهاش قهرمان غرب بودند وقتي با كمونيستهاي روس مي جنگيدن! اما چهار سال بعد بنيادگرا شدن و ديگه جنگشون جنگ اسلام و كفر نبود( اون طور كه زمان جنگ با شوروي روش تبليغ مي شد)
گفته اند كه سالوادور آلنده و مصدق و ويتنام و بقيه جا ها رو چماق نكنيم. چشم! اصلا به ما چه كه اين ميلوسويچ كمونيستو بزرگ كنيم. به ما چه كه جنگهاي كوزوو به تحريك امريكا به راه افتاد. به ما چه كه وقتي نوبت اوجالان رسيد گرفتنش كردن تو قوطي تحويل تركها دادن. اينها كه بيچاره تر از همين افغانها بودند. اينها كه بيشتر نياز به لشكركشي داشتند تا اون مسلمانان! كوزوويي كه اقلا يه خودمختاري نسبي داشتند.حالا هم كه از چچني ها حمايت مي كنند به اسم استقلال طلبي . اين چچني ها فرقشان با طالبان چيه؟ چهار سال ديگه اينها تروريست نشوند؟ولي آخه اين مصدق و آلنده و خيليهاي ديگه كه من نمي شناسمشون هر كدوم اميدهاي ملتي بودن براي آزادي. كي ميتونه جبران اين ها رو بكنه! لابد اينكه امروز امريكا لشكر بكشه اين آخوندهارو جارو كنه جاشون يه حامد كرزاي بشونه. حالا كرزاي كه خوبه. نرن يه پينوشه پيدا كنن بيارن! چه طور مخملباف بايد عذر خواهي كند ولي اگه از امريكا چيزي بگيم آمريكايي ستيزيم؟
ببخشين يه خورده تروريست شدم. اگه صلاح ديدين نامه بدهيد خودم رو داوطلبانه حلق آويز كنم!

-

........................................................................................

9.2.02

چرخ گاري در حسرت وا ماندن اسب
اسب در حسرت خوابيدن گاري چي
مرد گاري چي
در حسرت مرگ

-

........................................................................................

8.2.02

امروز يك كتاب پيدا كرده ام به نام تاريخ تحليلي شعر نو كه شمس لنگرودي نوشته. كتاب خيلي جالبيه از اون اول از نيما گرفته تا سال 57 مطرح ترين شعراي همه رو نوشته و قبل و بعد هر شعر كلي تطبيق تاريخي داره از شرايطي كه اين شعرها سروده شده. تقدايي رو كه همان زمان توي مجله هاي ادبي نوشته شده رو آورده.كه مثلا گلسرخي براي شعر شاملو نوشته و يا مناظره شعري اخوان و شفيعي كدكني و خيلي چيزاي جالب ديگه. اما يه مشكل كوچيك داره كه تو هر صفحه و هر شعر يكي دو بار علامت [...] ظاهر ميشه(با اينكه چاپ هفتاد و هشته) من كه چيز خطرناكي تو قبل و بعد اين علامتها پيدا نكردم. يكي نيست بگه حداقل اين علامتها رو نزارين تا دل آدم نسوزه. ولي در كل ارزش خوندن رو داره.


-

........................................................................................

4.2.02

امروز تو ميدون رسالت يه بچه خيلي كوچيك كه هنوز راه رفتن بلد نبود وسط خيابان رو زمين دراز كشيده بود. براي دلخراشتر شدن صحنه يك لا پيرهن تنش كرده بودند. بچه دندانهاش به هم ميخورد و گريه ميكرد.ده بيست متر اون ورتر خواهر 4 و 5 ساله اش(آينده همان كودك كه گناهي جز فقير زاده شدن نداشت) يه لحضه چشماشو باز كرد و يه ذره از پولاي تو كاسه رو يواشكي تو جيبش گذاشت. همه هم مثل من از كنارشون گذشتن و لابد به خود گفتن ما كه كاري از دسنمون بر نمييا
باعث شد كلي تو فكرم به هر چي سرمايه دار و ارث پدر و مالكيت خصوصي و خودم و .... بود بد و بيراه بگم و اين بار يك سوسياليست( خيلي ببخشيد من معناي اين كلمه و كلمات مشابه رو نمي دونم ولي يه جا شنيدم و فكر كروم شايد منظورم رو برسونه! اگه كسي معناي دقيقش رو مي دونه به ماهم بگه) دو آتشه بشوم. و حالا مي گم كي گفته كه من بايد به جاي گدايي بيام وبلاگ كاري؟ اصلا اين قانون ارث پدري رو كي وضع كرده. اين سرمايه دار بي همه چيز(با عرض معذرت) چرا بايد با دو تا امضا به اندازه تمام عمر اين بچه پول در بياره؟ اي خدا من خودم اگه كلي پول پيدا كنم همشو مي دم به همون بچه!

-


«بر من ببخشاي اي عشق!
من
ديگر دلي يه سينه ندارم
جز مشتواري خون آلود
كه مي تپد به كينه ندارم.» اسماعيل خويي


«در دستهامان صداقت بدرود
در بالهامان هلاكت پرواز
در سينه هايمان قفس تنگ
در معبر قفس،
ترديد چهچهه مي زند!»


-

........................................................................................

3.2.02

يه مطلبي تو يه روزنامه خوندم در مورد زن در يونان قديم كه هم براي گفتگوي تمدنها مفيده و هم براي بحث صكث كه تو چند تا از وبلاگها دنبال مي شه. يونا ني ها كه پز دموكرات بودنشون عالم رو پر كرده خصوصيت عمده شان هم جنس گرايي بوده و زن را به عنوان عاملي براي تداوم اقتدار هييت حاكمه (ارز طريق توليد مثل) مي دانستند و تنها در دوران كهولت و براي بچه دار شدن به زنان رو مي آورده اند.
افلاطون يكي از بزرگان قديم يونان بوده كه اسم آرمانشهر اونو همه شنيدن، نظريات عدالت جويانه!! توپي دارد او در توصيف آرمانشهر خود اشتراكي بودن همه چيز از جمله ملك و احشام و ... و زن و فرزند(كه آنها را به منزله جزيي از دار و ندار مردان مي داند) را از عوامل اصلي اتحاد مي دونه. او «همجنس گرايي خرد مدار» رو باعث رشد و اعتلاي جامعه «خرد مندان مرد» مي دونه كه به دليل محيط فاسدي كه مادر و زنان خدمتكار در اطراف اين مردان «خردمند» موجب جاه طلب شدن آنها مي شود. خانم suzan moler okin
كه اين مقاله رو نوشته معتقده ريشه ي اصلي رايج شدن كلمه زناكا ري (كه تنها به عمل جنسي زن شوهرداراطلاق مي شود و براي مردان متاهل لفظ مرداكار به كار برده نمي شود.) به عنوان فساد اخلاقي را همين نظريات يوناني مي داند.

-

........................................................................................

2.2.02

**در خبر ها نيامده بود كه........
**يك داستانك از روزنامه همشهري:
شخصي دعوي خدايي مي كرد. او را پيش حاكم آوردند و حاكم گفت: پارسال كسي دعوي پيغمبري مي كرد او را در ميدان شهر كشتند
شخص گفت بشيار نيك كرده اند كه من او را نفرستاده بودم. ««عبيد زاكاني»»
**اين را بشنويد. جالب است!

-

........................................................................................

1.2.02

اين روزا روزاي پيروزي انقلابه. روزايي كه آدم نمي دونه خوشحال باشه يا گريه كنه يا افسوس بخوره كه چقدر جون با ارزش پاي 23 سال در جا زدن از بين رفته تا امروز من و شما تو دنيا احساس حقارت كنيم. احساس حقارت كنيم كه ما كه هميشه چند صد سال از همه دنيا جلوبوديم حالا بايد بشينيم اون جرج بوش كه قيافه اش به يه دهاتي تازه به دوران رسيده مي مونه براي ما دلسوزي كنه(و در دلش به ما بخنده).چند وقت پيش تو تلويزيون يكي از همين چرنديات سياسي در مورد رسانه هاي خارجي نشون ميداد كه مثل هميشه پر بود از زرت و پرت ولي يه تيكه نسبتا واقعي داشت. خبرنگار شبكه discovery اومده بود كه فرهنگ و تمدن ايراني رو نشون بده. صحنه اول از پشت گوش الاغي كه گزارشگر پشتش بود شروع شد. يه پيرمرد ژنده پوش، يه بقال فوق العاده عصباني كه از يه جعبه خيلي كثيف نوشابه هاي كوكاكولا بيرون مي آورد، خونه هايي كه تو بيابونهاي مركزي تو دل صخره ها ساخته شده، جاده هايي كه پرنده توشون پر نمي زنه و .... نمايشگر فرهنگ ايران بود. آدم واقعا نگاه مي كرد و دلش مي خواست كه گريه كنه.حالا شمش مي گيد ما تحقير شده نيستيم؟ مايي كه همه مظاهر به اصطلاح تمدن آنها رو صدها سال قبل داشتيم نبايد به خاطر اين چيزها افسوس بخوريم؟
حالا من نمي خوام بگم كسي اشتباه كرده يا چي مي شد بهتر بود. من اصلا با ذات انقلاب كه همراه هميشگي آن عوام فريبي و سوار شدن بر امواج مردم زجز كشيده مخالفم. حالا هم من مي گم با همه فشارها تحمل اين حكومت از يه حكومت انقلابي صد در صد مردمي بهتره. انقلاب فقط باعث در جا زدنه فقط مايه عوام فريبيه... همين دعوا هاي سر لحاف ملاي اينا يواش يواش داره نا خواسته ما رو به اون نظام ليبرالي غرب كه فعلا بهترين نظم قابل اجراست(متاسفانه) سوق ميده كه البته خيلي با جامعه آرماني فاصله داره ولي رقابتهاي سياسي باعث مي شه كه سياستمداران مكار براي خوشايند مردم قدمي هم براي آنها بردارند.
هي آدم ميگه سياسي ننويسه نميشه!!!


-


مجله وب يه ترفند جالب از رجيستري ويندوز معرفي كرده براي تصوير زمينه نوار ابزار browser .همون كاري كhotbar مي كنه با اين فرق كه جايي از حافظه رو نمي گيره. عكس زمينه دلخواهه , bmp ولي اشكالش اينه كه هر عكس با هر سايز كه باشه tile ميشه.
پس از نوشتن regedit در به آدرس زير برويد:
HKEY_USER---DEFAULT---SOFTWARE---MICROSOFT---InternetExplorer----Toolbar----
حالا در صفحه سمت راست right click كنيد. و new string value را انتخاب كنيد. روي آن double click كنيد و آدرس عكس bmp مورد نظر را nv rslj Value Data بنويسيد. پس نام آن را عوض كنيد.به 1-backbitmapshell براي مرورگر سخت ديسكتان و 2-BackbitmapIE5 براي مرورگر اينترنت.




-

........................................................................................

Home