Full OF Empty |
14.2.02
يامه دوران راهنمايي يه ناظم داشتيم كه ا با آن لهجه با نمك تركي اش، با آن سبيل دوست داشتني مخصوص آذريها، اصرار داشت كه همه او را با صداي بلند همراهي كنند تو شعارهايش. او بدون بلندگو داد مي زد "امريكا" و ما بايد جوابش را مي داديم:"دشمن". "خامنه اي"..."رهبر".اينقدر ما را نگه مي داشت و اين كار را تكرر مي كرد تا ما آنطور كه او مي خواست جوابش را منظم و بلند بدهيم. آدم دوست داشتني بود و شايد فكر مي كرد اين طور مي تواند بچه ها را با خودش همفكر كند. آدم بدجنسي نبود، اما خب، ياد دادن رو اين طور ياد گرفته بود. حالا كه يادم مي آيد كه چقدر به خودمان فشار مي آورديم كه به قرآن خواندن او به لهجه تركي نخنديم، كلي با خودم مي خندم. اگر يك موقع كسي طاقت از دست مي داد و لبخندي به لبش مي آمد كلي عصباني مي شد و بچه را توبيخ مي كرد كه چرا قرآن را مسخره مي كند. حالا ما و مخصوصا آن بچه دوباره كلي بايد خودمان را كنترل مي كرديم كه به سادگي او(كه نمي فهميد ما به او مي خنديم) نخنديم. تا وقتي هم كه ما آنجا بوديم اين آقا نفهميد كه ما به چي مي خنديم. بيشتر بچه هايي كه از اون دوران مي شناسم او را دوست داشتند، با همه سختگيري هايش. حالا نمي خواهم همان حرفهاي هميشگي را تكرار كنم كه ما در فشار بوديم. اتفاقا من كه خودم كلي خاطره شيرين دارم از همين محدوديتها. چقدر كيف مي كرديم وقتي به هزار دوز و كلك سر دربان مدرسه را شيره مي ماليديم و يواشكي مي رفتيم خيابانهاي پايين تر تا فوتبالي بازي كنيم به همراه اعمال جانبي! يا وقتي به ترتيبي از صبحگاه فرار مي كرديم و در كلاسهاي خالي روي تخته ها بد و بيراه مي نوشتيم. خود شما انصافا تنها چيزي كه از دوران مدرسه به ياد داريد همين محدوديتهاست كه مرمرو گفته؟( اين رو كه مال دو ماه پيش بود،من تو وبلاگهاي اكبر سردوزأمي خواندم) البته نمي گم كه اينها نبوده يا اگر بوده خوب بودهم. ولي آيا بهتر نيست به جاي اينكه فقط سختي ها رو ببينيم، بعضي وقتها شادي هايي رو كه كم هم نبوده و گاه از همين محدوديتها سرچشمه مي گرفته نگاه كنيم؟. به هر حال زندگي ما به اين تلخي هم نبوده. اين خانم ملك پورها هم فكر نمي كنم براي آزار بچه ها اين كارها رو مي كردن. عقيده اي داشتند كه فكر مي كردند اين راه به كرسي نشوندنشه و از بدشانسي ما أموزشمان به دست اونها بوده. نه اين دخترها از پوشيدن كاپشن صورتي پشيمان شدند و نه ما ياد گرفتيم كه همه دنيا دشمن ما هستند. اون روزها گذشته ولي شايد بهتر باشه كه ما با خاطرات خوش گذشته زندگي كنيم و آرزو كنيم كه اين خانم ملك پورها كمي در تحميل عقيده شان تجديد نظر كنند كه شايد نسل بعدي دوستانه تر با هم زندگي كنند. □ نوشته شده در ساعت 17:28 توسط -
|