Full OF Empty
Full OF Empty


25.2.02

..اه! من دو روز از هفته رو تا 5 كلاس دارم و بعد با سرويس مي رم خونه. حدود يك ساعتي بايد پشت ترافيك بمونيم. ولي اين ترافيك كلي به من كيف ميده.
اصلا توي تاكسي ها آدم احساس خوبي نداره. سه نفر چسبيده به هم، هر سه خفه خون گرفته، اگه پشت چراغ باشي فقط صداي نفس كشيدنشون مياد. (كه من از اين صدا متنفرم مخصوصا وقتي كه بوهاي بدي مياد و نفسها براي رفع اتهام هم كه شده محكم تر و با سر و صداتر مي شوند) .
اما فضاي اتوبوسهاي قديمي به آدم يه حس امنيتي مي ده كه اگه از حالت ناجور صندليهاش كمرم خشك هم بشه باز هم ناراحتم وقتي بايد پياده بشم. بهترين وقته براي تنها و راحت بودن. اگه شانس بيارم و كسي هم پيشم نشينه كه ديگه نور علا نوره. اما امروز كه نشسته بودم واسه خودم و تو فكر خودم بودم يكهو يكي از بچه ها عين اجل معلق پيداش شد و كلي حالم رو گرفت. پسر خيلي ماهيه ولي خب يه وقتايي آدم دوست داره تنها باشه. كلي تا رسيديم خونه گفتيم و خنديديم،اما بعضي وقتها آدم تنها بودن رو خيلي دوست داره. مخصوصا ما كه ديگه وقت سر خاروندن نداريم توي خونه و بيرون كه يك كم عين بچه آدم بشينيم يه گوشه.تازه، خيلي كيف مي ده آدم توي يه جمع غريبي بدون اينكه كسي متوجهش بشه همه رو زير نظز بگيره، حرفاشون رو دزدكي گوش بده و گاهي به خريت بعضيشون بخنده. از هفته ديگه به هر زوري شده بايد راهم رو با اين يارو عوض مي كنم هر چند كه خيلي دوستش دارم.

-

........................................................................................

Home