Full OF Empty
Full OF Empty


23.4.03

a little romance
كابوس شب قبل با تمام جزئياتش در حال وقوع بود. گيج شده بود... ماشين حمل سوخت، اتوبوس مدرسه ي بچه ها، پيرزن خوش چهره با آن بلوز قرمز گشادش،... اما پس آتش سوزي....
غرق در افكارش بود كه صداي س. كه از او تقاضاي كمك مي كرد او را به خودش آورد. كيسه اي بزرگ از شاخ و برگ خشكيده ي درختان باغچه شان را به زحمت مي كشيد. هميشه او را تحسين مي كرد. واقعا دختر جذابي بود. به خصوص امروز با اين جديت و چهره ي برافروخته كه زيبايش را چند برابر كرده بود. از او كبريت مي خواست. براي سوزاندن زباله ها!

-

........................................................................................

Home