Full OF Empty |
25.2.03
انگار تاريخ تولدمان هم يكي بود. حتي خطوط چهره مان..... يك بار وقتي هوا خيلي سرد بود، پنجره را باز كرد، پسرك گل فروش از آن سوي خيابان برايش دست تكان مي داد و او آن موقع هنوز چاي يخ كرده اش را هورت مي كشيد... چند روز بعد روزنامه ها نوشتند او بر اثر يك سانحه رانندگي جان باخت! من امروز كه هوا كمي سردتر شده است، مي ترسم كه اين پتجره را باز كنم. و اين فنجان چاي يخ كرده ام......پس شما را به خدا، از آنسوي خيابان برايم دست تكان ندهيد! □ نوشته شده در ساعت 22:02 توسط -
|