| Full OF Empty |
|
28.10.02
Wind Of Change يا به قول يك عزيز آشنايي Wild Of Change من با آمار و نظريه پردازي هاي سياسي كار ندارم. اما بنظرم نسيم تغييرات وزيدن گرفته. اصلا نسيمش مثل باد است. اصلا تو بگو تند باد است. آن قدر كه نفست بند بيايد و خفقان بگيري.......... . اين جا به چه بزرگي روي ديوار آزمايشگاه فيزيك نوشته اند كه "دانشگاه در رخوت جنسي فرو رفته است". و كنارش هشدار ميدهند كه از «اين مكان(=ترياي شيمي) دوري كنيد». حالا شما بياييد اينجا. ديگر ترياي شيمي پيدا نمي كنيد. درد چهار نفر مريض بود كه با تخته كردن درش، درمانشان كردند. هيچ صدايي هم از هيچ كس در نيامد. انگار كه يك سنگ قبر از گورستان را دزديده باشند. آقا سينماهامان شور عشق نشان ميدهد و صحبت از بوس و كنار مي كنند. يك عالم تياتر با حركات موزون اجرا شده اند. تازه در بعضي مكنسرت ها مي شود رقصييييييييييد!.....اين يكي را ديگر نشنيده ايد؛ معاونت دانشجويي ما مي خواست مسابقه دختر شايسته برگزار كند!! آن وقت مي گوييد تغييرات كم است؟!! پس بگذاريد ادامه بدهم...... آقا خاك بر سري، سكوت، نان به نرخ روز خوري، عادت شده اين جا. هي مردم روشنفكرتر مي شوند. آقا اگر صحبت از آرمان هاي جمعي يا آزادي بكني بد جور خودت را سكه يك پول كرده اي. نظريات ساده انگارانه فردگرايانه ي روشنفكرنمايانه هم اين وسط چماق شده اند.(گوش چماق به دستان سابق صدا كند!). به سادگي مي توانند با يك مشت چرنديات دهن پركن و البته متناقض و بي پايه و اساس هر موضوع بديهي و پذيرفته شده ي علمي را به مسخره بگيرند. دانشگاه شده، خوش و بش و نمايش فيلم روز دنيا و فستيوال موسيقي و گيتار و خوش و بش و ...... (در اينجا كمي از مزخرفات مربوط به مدگرايي و غيره كه همه مان از حفظيم اضافه نشد؛اگر خوشتان آمد، خودتان اضافه كنيد) كوچكترين حركتي در جهت منافع جمعي ديده نمي شود. حركتي هم باشد نشأت گرفته از خودخواهي هاي شخصي افراد است(كه البته با اين كه اين يكي قابل احترام است ولي كمتر جمعيتي در آن ديده مي شود!). ياد آن موقع افتادم كه به خوابگاه بچه ها هجوم برده بودند. مردم از خواب كه پا مي شدند جلوي روزنامه فروشي ها صف مي بستند. ديگر لازم نبود براي كسي دليل و مدرك بياوري .... حالا اصلا ديگر خبري نيست كه نوبت بگيري. صف هم باشد، صف بليط كنسرت عصار است. درد هم باشد، حضور وغياب پيش بيني نشده استاد است..... فردا صبح علي الطلوع، اگر يادم بماند، روي ديوار يكي از توالت ها مينويسم كه «آرياشهر در رخوت فرو رفته است». اما كوچك مي نويسم كه چشم هيچ كس به آن نيافتد...... حتي خودم. اصولا من وقتي ادا در مي آورم، تا مدتها عذاب وجدان دارم. □ نوشته شده در ساعت 06:13 توسط -
|