Full OF Empty
Full OF Empty


5.10.02

من خوابم مي آيد. شبها مي خوابم. حوصله شب زنده داري هم ندارم! خواستيد بكشيد، نخواستيد نكشيد......
ما فقط سنگ مي اندازيم؛ اگر لازم شد. كلوخ جمع مي كنيم، اگر لازم شد. حكم را قاضي القضات مي دهد. من و شما رعيتيم. آن هم اگر لازم باشد.....
بله! راست مي گويند.نگاهش تلخ بود؛ اما غريب نبود.براي ما غريب نبود. آن وقتها كه كلوخ مي اندازيم به همديگر. مرگ تلخ نگاههاي رعيتهاي كلوخ انداز .......
يك صدايي بيايد كه آي ي ي ي رعيت ها به همديگر كلوخ نياندازيد.......راستي لازم هست؟!!!
شب خوش!

-

........................................................................................

Home