Full OF Empty |
26.8.02
اين آينه هم كه همه اش راست مي گويد، حالا راستي اش بكنار بي رحمي اش را چه كنم. امروز با اين كه مي دانست بايد خوشگل مي شدم پيش او كه دلم پيشش بود انقدر زشتم كرده بود كه..... خودش مي داند كه حرفش ردخور ندارد براي من، مي داند كه چقدر دل نازكم،كه چقدر حسودم،كه چقدر آرزو دارم،.....باز هم حرفش يكي ماند. انگار كه بخواهد مردي اش را ثابت كند..... هي ژل زدم هي سشوار كشيدم، هي ژل زدم، سشوار كشيدم، ابرو در هم كشيدم، نازش كشيدم،هر چه التماسش كردم يك دروغ مصلحتي براي امروز بگو، نشد كه نشد. گفت تو امروز زشتي كه زشتي. از لج او افتادم و يك دل خون گريه كردم شايد چشمانم كور شود كه نبيند اين مظهر مردانگي را! آخ كه چه بوي نفرت انگيزي دارد اين ژل سشوار خورده! □ نوشته شده در ساعت 18:42 توسط -
|