| Full OF Empty |
|
5.3.02
یک گفتگوی کاملا واقعی ...............این: آقا من چند روز پیش کتاب هری پاتر رو گرفتم، انقده جالب و جذاب بود که یه هفته س از کار و زندگی افتاده ام و دارم اونو میخونم... اون: ولی من خودم گرفته بودمش.بیشتر شبیه کتاب بچه ها بود. حوصله ام نشد30،40صفحه اش رو بیشتر بخونم. این: نه آخه تو ترجمه اش رو خوندی. من زبون اصلیش رو پیدا کردم. اون یکی: چه ربطی داره؟ این: آخه همممه ی قشنگی داستان به انگلیسی بودنشه! منم فارسیش رو که دیدم حالم بهم خورد ولی..... -------------------------------- عشق الهی که خورشید و پینک فلویدیش معرفی کردن از عصار،یه آهنگ سیاسی داره که شعر جالبی داره: پيش از اينها حال ديگر داشتم / هر چه مي گفتند باور داشتم ..... دستها را باز در شبهاي سرد / ها کنيد اي کودکان دوره گرد مژدگاني اي خيابان خوابها / مي رسد ته مانده بشقابها سر به لاک خويش برديم اي دريغ/نان به نرخ روز خورديم اي دريغ صحبت از عدل و عدالت نابجاست /; سود در بازار ابن الوقتهاست گير خواهد کرد روزي روزيت در گلوي مال مردم خوارها من به در گفتم وليکن بشنوند نکته ها را مو به مو ديوارها □ نوشته شده در ساعت 17:20 توسط -
|